ساحل ادب
ادبی-اجتماعی |
||||||||||||
ارسال شده در تاریخ : جمعه 26 خرداد 1391برچسب:, :: 7:44
:: توسط : زرین
تاج از فرق فلک برداشتن ، جاودان آن تاج بر سرداشتن : در بهشت آرزو ره یافتن، هر نفس شهدی به ساغر داشتن، روز در انواع نعمت ها و ناز، شب بتی چون ماه در بر داشتن ، صبح از بام جهان چون آفتاب ، روی گیتی را منور داشتن ، شامگه چون ماه رویا آفرین، ناز بر افلاک اختر داشتن، چون صبا در مزرع سبز فلک، بال در بال کبوتر داشتن، حشمت و جاه سلیمانی یافتن، شوکت و فر سکندر داشتن ، تا ابد در اوج قدرت زیستن، ملک هستی را مسخر داشتن، برتو ارزانی که ما را خوش تر است : لذت یک لحظه "مادر" داشتن !
ارسال شده در تاریخ : جمعه 26 خرداد 1391برچسب:, :: 7:26
:: توسط : زرین
خسته ایم از قیل و قال زندگی از سراب پرملال زندگی
هرکسی ،سر در گریبان خود است نیست در ما، شور و حال زندگی
در میان خاطرات گمشده شاد و دلخوش ، با خیال زندگی
صد کرشمه ،زین جهان باید کشید تا بدست آری وصال زندگی
میرویم ، شاید مگر باور کنیم آرزوهای محال زندگی
این معما را چگونه حل کنم از که پرسم من ،سوال زندگی؟
در پس دیوار و دود و همهمه کی دگر باشد ، مجال زندگی؟
هم بهاران ، هم خزانها ، میرود پرشتاب است ، ماه و سال زندگی
ارسال شده در تاریخ : جمعه 26 خرداد 1391برچسب:, :: 7:24
:: توسط : زرین
ای پدر ای با دل من همنشین
ارسال شده در تاریخ : جمعه 26 خرداد 1391برچسب:, :: 7:20
:: توسط : زرین
یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه ی لیلا نشست
عشق آن شب مست مستش کرده بود
گفت یارب از چه خوارم کرده ای؟
بر صلیب عشق دارم کرده ای؟ خسته ام زین عشق دل خونم نکن من که مجنونم،تو مجنونم نکن مرد این بازیچه دیگر نیستم این تو و لیلای تو،من نیستم گفت : ای دیوانه لیلایت منم در رگ پیدا و پنهانت منم سالها با جور لیلا ساختی من کنارت بودم و نشناختی عشق لیلا در دلت انداختم صد قمار عشق یکجا باختم کردمت آواره ی صحرا نشد گفتم عاقل می شوی اما نشد سوختم در حسرت یک یا ربت غیر لیلا بر نیامد از لبت روز و شب او را صدا کردی ولی دیدم امشب با منی گفتم بلی مطمئن بودم به من سر میزنی در حریم خانه ام در میزنی حال این لیلا که خوارت کرده بود درس عشقش بی قرارت کرده بود مرد راهش باش تا شاهت کنم صد چو لیلا کشته در راهت کنم
ارسال شده در تاریخ : جمعه 26 خرداد 1386برچسب:, :: 7:15
:: توسط : زرین
به دوشم گرچه بارغم توانفرساست ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 14 خرداد 1391برچسب:, :: 10:47
:: توسط : زرین
دعایت می کنم با این نگاه خسته، گاهی مهربان باشی به لبخندی تبسم را به لب های عزیزی هدیه فرمایی بیابی کهکشانی را درون آسمان تیره شب ها بخوانی نغمه ای با مهر دعایت می کنم، در آسمان سینه ات خورشید مهری رخ بتاباند دعایت می کنم، روزی زلال قطره اشکی بیاید راه چشمت را سلامی از لبان بسته ات، جاری شود با مهر دعایت می کنم، یک شب تو راه خانه خود گم کنی
ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 24 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 1:14
:: توسط : زرین
یاد دارم در غروبی سرد ، می گذشت از کوچه ی ما دوره گر داد می زد: کهنه قالی می خرم، دست دوم جنس عالی می خرم کاسه و ظرف سفالی می خرم،گر نداری کوزه خالی می خرم اشک در چشمان بابا حلقه بست ، عاقبت آهی کشید بغضش شکست اول ماه است و نان در سفره نیست، ای خدا شکرت ولی این زندگیست؟ بوی نان تازه هوشش برده بود، اتفاقا مادرم هم روزه بود خواهرم بی روسری بیرون دوید، گفت آقا سفره خالی می خری؟ گرسنگان را که کم هم نیستند فراموش نکنیم......
ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 21 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 23:48
:: توسط : زرین
بازمي آيد بهار با نسيم مشكبار ازسرو روي جهان بازمي روبدغبار بازمي پيچد به دشت نغمه هاي جويبار بازمستي مي دهد عطرخوب پونه زار
ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 19 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 1:6
:: توسط : زرین
یک روز که پیغمبر در گرمی تابستان ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 12 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 23:44
:: توسط : زرین
بی ادب ها ساکت سخت آشفته وغمگین بودم با خودم می گفتم بچه ها تنبل و بد اخلاقند دست کم می گیرند درس ومشق خود را باید امروز یکی را بزنم اخم کنم ونخندم اصلا تا بترسند از من وحسابی ببرند خطکشی آوردم در هوا چرخاندم چشم ها در پی چوب تنبیه هر طرف می چرخید *
ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 11 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 23:40
:: توسط : زرین
به نام خدا ارسال شده در تاریخ : شنبه 9 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 22:14
:: توسط : زرین
از باغ می برند چراغانی ات کنند تا کاج جشن های زمستانی ات کنند پوشانده اند صبح تو را ابرهای تار تنها به این بهانه که بارانی ات کنند یوسف به این رهاشدن از چاه دل مبند این بار می برند که زندانی ات کنند ای گل گمان مبر به شب جشن می روی شاید به خاک مرده ای ارزانی ات کنند یک نقطه بیش فرق رحیم ورجیم نیست از نقطه ای بترس که شیطانی ات کنند آب طلب نکرده همیشه مراد نیست گاهی بهانه ای ست که قربانی ات کنند *******
ارسال شده در تاریخ : جمعه 8 ارديبهشت 1386برچسب:, :: 23:15
:: توسط : زرین
اول صبح شنبه از منزل با امید وانرژی کامل ظاهرم را کمی صفا دادم ساعت 7 راه افتادم چشمم اول در آن سحرگه شاد به نگهبان پارکینگ افتاد بر خلاف همیشه با خنده زود آمد به محضر بنده که خدا لطف ها به ما کرده
ارسال شده در تاریخ : جمعه 8 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 9:45
:: توسط : زرین
حلول ماه مبارک رمضان وبهار پر طراوت قرآن راتبریک گفته ماهی سرشار از معنویت و برکت را برای همگان آرزومندم.
ز ليلايي شنيدم يا علي گفت ارسال شده در تاریخ : جمعه 2 مرداد 1386برچسب:, :: 1:9
:: توسط : زرین
با خرابات نشینان زکرامات ملاف هرسخن جایی و هر نکته مکانی دارد بادت به دست باشد اگر دل نهی به هیچ در معرضی که تخت سلیمان رود به باد با دل خونین لب خندان بیاور همچو جام نی که گر زخمی رسد آیی چو چنگ اندر خروش با دوستان مضایقه در عمر ومال نیست صد جان فدای یار نصیحت نیوش کن باده نوشی که در او روی و ریایی نبود بهتر از زهد فروشی که در او روی وریاست باز آی که باز آید عمر شده ی حافظ هر چند که ناید باز تیری که بشد از شست با هیچ کس نشانی زان دلستان ندیدم یا من خبر ندارم یا او نشان ندارد به بال وپر مرو از راه که تیر پرتابی هوا گرفت زمانی ولی به خاک نشست به جان دوست که غم پرده ی شما ندرد گر اعتماد بر الطاف کارساز کنید بدین رواق زبرجد نوشته اند به زر که جز نکو یی اهل کرم نخواهد ماند به خلق و لطف توان کرد صید اهل نظر به دام و دانه نگیرند مرغ دانا را به چشم عقل در این رهگذار پرآشوب جهان و کار جهان بی ثبات وبی محلست بر آستانه تسلیم سربنه حافظ که گر ستیزه کنی روزگار بستیزد بر در ارباب بی مروت دنیا چندنشینی که خواجه کی به در آید بر در شاهم گدایی نکته ای درکار کرد گفت بر هر در که بنشستم خدا رزاق بود
ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 7 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 23:34
:: توسط : زرین
نیمه شب پری شب گشتم دچار کابوس دیدم به خواب حافظ توی صف اتوبوس گفتم :سلام حافظ !گفتا :علیک جانم گفتم :کجا روی ؟گفت :والله خود ندانم گفتم: بگیر فالی ،گفتا: نمانده حالی گفتم :چگونه ای ؟گفت :در بند بی خیالی گفتم :که تازه مازه شعر وغزل چه داری ؟ گفتا: که می سرایم شعر سپید باری
ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 7 ارديبهشت 1386برچسب:, :: 23:29
:: توسط : زرین
اولین روز دبستان باز گرد کودکی ها شاد و خندان باز گرد باز گرد ای خاطرات کودکی بر سوار اسب های چوبکی خاطرات کود کی زیبا ترند یادگاران کهن ماناترند درس های سال اول ساده بود آب را بابا به سارا داده بود درس پند آموز روباه وخروس روبه مکار ودزد و چاپلوس *** کاکلی گنجشککی باهوش بود ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 6 ارديبهشت 1386برچسب:, :: 18:28
:: توسط : زرین
تاج شاهی طلبی گوهر ذاتی بنمای ور خود از تخمه ی جمشید و فریدون باشی
تا در ره پیری به چه آیین روی ای دل باری به غلط صرف شد ایام شبابت تا شدم حلقه به گوش در میخانه عشق هر دم آید غمی ازنو به مبارک بادم تا فضل و عقل بینی بی معرفت نشینی یک نکته ات بگویم خود را مبین که رستی تا کی غم دنیای د نی ای دل دانا حیفست زخوبی که شود عاشق زشتی تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی گوش نامحرم نباشد جای پیغام شروش تحصیل عشق و رندی آسان نمود اول آخر بسوخت جانم در کسب این فضایل تو را چنان که تویی هر نظر کجا بیند به قدر دانش خود هر کسی کند ادراک ارسال شده در تاریخ : شنبه 2 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 11:57
:: توسط : زرین
ثوابت باشد ای دارای خرمن اگررحمی کنی بر خوشه چینی
ارسال شده در تاریخ : شنبه 2 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 11:57
:: توسط : زرین
چگونه سر زخجالت بر آورم بر دوست که خدمتی به سزا بر نیامد از دستم چگونه طوف کنم در فضای عالم قدس که در سراچه ی ترکیب بسته بند تنم چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست سخن شناس نه ای جان من خطا این جاست
ارسال شده در تاریخ : شنبه 2 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 11:57
:: توسط : زرین
بچه ها لال شوید ،بی ادب ها ساکت! سخت آشفته وغمگین بودم ،باخودم می گفتم : بچه ها تنبل وبد اخلاقند دست کم می گیرند درس ومشق خود را باید امروز یکی را بزنم اخم کنم ونخندم اصلا ،تا بترسند از من وحسابی ببرند . خط کشی آوردم درهوا چرخاندم چشم ها در پی چوب تنبیه هر طرف می چرخید مشق ها را بگذارید جلو زود ،معطل نکنید اولی کامل بود خوب دومی بد خط بود ،بر سرش داد زدم سومی می لرزید
|
درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید
موضوعات آرشيو وبلاگ نويسندگان پيوندها تبادل لینک هوشمند |
|||||||||||
|